سید محسن حسن زاده
مسیری پر از بوی باران و مه
عموماً پروسه بررسی پیشنهاد و تطبیق مولفههای مشترک بازیگر و نقش نقطه آغاز یک کنکاش درونی هیجانانگیز برای هنرپیشه است.
چه اینکه شاید در نگاه کارگردان با ترفند و راهکاری تطبیق برخی داشتههای بازیگر با نقش شدنی باشد و بعد از طی مسیری از جمله پاسخ مثبت بازیگر و شروع تمرینها این امر در عمل نشدنی شود و هر دو سوی ماجرا پی به این موضوع ببرند که خب البته این نه تنها طبیعتِ یک کار هنری بلکه از جاذبههای اصلی آن است.
هدفم از این مقدمه طرح جذابیت یک پیشنهاد در مرحلهای از زندگی هنریام بود که تدوام زنجیره این فعالیت (بازیگری) برایم یک اصل است.
بعد از صرف هشت سال از بهترین سالهای زندگی معطوف به حضور در عرصه مدیریت فرهنگی که تنها دریغی کامل و جامع را به همراه داشت!، شروع به بازیگری برای من یک فرصت تنفس بود. تنفس در یک هوای دلنشین آن هم در مسیری پر از بوی باران و مه. این دو جمله آخر اگرچه رنگ و بوی کلیشه دارد ولی به واقع گاهی این توصیفات عین واقعیت است!
بعد از تجربه نقشِ کاراکتری جذاب در نمایش «خماری» به کارگردانی دوست عزیزم «امین بهروزی» با پیشنهاد عجیبی روبهرو شدم مبنی بر ارائه نقشی از یک کاراکترِ سیاسی معاصر که کمتر فرصت رفتن به سمت و سوی چنین شخصیتی فراهم میشود. آن هم با سویهای در نمایشنامه که حد و حدود انصاف را تا جایی که امکان داشته رعایت کرده است!…
اینکه عبارت «ارائه نقشی» را به جای عبارت «ارائه نقش» یا «ایفای نقش» به کار بردم دلیل دارد. نمایش «تلفات» نوشته و کار «علیرضا معروفی» که در دو نوبت و در تماشاخانه های مولوی و ایرانشهر به روی صحنه رفت نمایشی «پرتره نگارانه» از این کاراکتر سیاسی نبود بلکه نگاه مضمونی اثر معطوف بود به اثرات تصمیمهای این شخصیت سیاسی در ماههای اولیه جنگ ایران و عراق و تبعات اجتماعی آن در مناطقی بود که مستقیم درگیر با جنگ بودند.
به خاطر همین موضوع از زاویه دید این مردمان رنج کشیده این شخصیت موثر در سالهای اولیه جنگ به چالش کشیده میشود و در فضایی بین خواب و بیداری یا گذشته و امروز مورد بازخواست قرار میگیرد! فضایی دهشتناک که ریشه در واقعیت آن روزها دارد ولی با فرم و ابتکاری ویژه در نمایش، گروتسک عجیبی را مینمایاند.
این نشان میدهد که برای نقش آفرینی چنین کاراکتری آن هم بدین شکل که نمایی از شخصیت معطوف به رویدادهای دراماتیک در اثر بازنمود دارد، بازیگر سختی مضاعفی دارد. زیرا بازی در نقش چنین شخصیتی که به هر حال در دسترس است و با یک جستجوی ساده در مرورگرها شما به کلی فیلم و عکس در رابطه با او میرسید باید به شباهتهای عیانش در سیما و رفتار بازیگر توجه کرد تا مقوله باورپذیری اتفاق بیفتد که غایت یک نقشآفرینی است.
اما در نمایش «تلفات» مسیر دیگری طی شد تا شخصیت «ابوالحسن بنیصدر» نماینده تمام سیاستمداران و مسئولینی باشد که در وانفسای جنگ در هر کشور و نقطهای در کره زمین با عواقب تصمیمهای خود روبهرو شوند. شاید به همین خاطر هم نویسنده نام این کاراکتر را در متن «پیرمرد» گذشته تا اگرچه کلام و جملات او مستقیم به یکسری از گفتههای ثبت شده در تاریخ از بنیصدر بازگردد ولی او در «تلفات» تنها پیرمردی است در جایی همانند برزخ گیر کرده که جوان میشود و با بازخواست دختری به نمایندگی از هزاران انسان بیگناه بازمانده از جنگ مورد پرسش واقع میشود.
در فرجام این موضوع برای من در مقام بازیگر به ارائه عمل و عکسالعملی مناسب در دل رویدادها خلاصه نشد چه اینکه غرور و نگاه خیره «ابولحسن بنیصدر» نمی تواند در نقشی که حتی رنگ و بوی او را دارد نمایانده نشود!