کد خبر : 2552
تاریخ انتشار : یکشنبه 6 آبان 1403 - 15:28

درباره نمایش «هاملِن»

جست ‌و جوی آینده در تاریكی آخرالزمانی

«شكم با حقیقت سیر نمی‌شود»؛ این جمله‌ای است كه نماینده قشر تحصیلكرده در تئاترِ «هاملن» به زبان می‌آورد. وقتی شیوه زندگی یك جامعه بر پایه‌های دروغ ساخته شده باشد، بسیار طبیعی است كه همه از آن ارتزاق كنند و رفته‌‌رفته شیوه‌ای از زندگی شكل بگیرد كه از خود فاجعه تغدیه می‌كند و سرانجام متوجه ‌شویم كه دروغ نیز شكم را به راستی سیر نمی‌كند، چراكه تغذیه از دروغ هرگز آرامش و امنیت به بار نمی‌آورد، بلكه كاملا برعكس. نمایشنامه و شیوه اجرای «هاملن» به كارگردانی مژگان معقولی، مدرن و امروزی است و با وجود گفتنی‌های زیادی كه دارد، در بسیاری مواقع، همزمان با نورپردازی و موسیقی، از اشارات و نمادهای مینی‌مالیستی بهره می‌برد. قهرمان «هاملن» كار سختی در پیش دارد. به نظر می‌رسد او از آنجایی شروع می‌كند كه نمایشنامه «دشمن مردم» اثر هنریك ایبسن به اتمام می‌رسد. در آنجا، دكتر استوكمان، مامور بهداشت حمام‌های عمومی شهر، وقتی متوجه آلودگی كشنده حمام‌ها می‌شود، به جد می‌كوشد مردم و مسوولان را از حقیقت آگاه كند. ولی از آنجا كه هزینه تعمیرات «كمرشكن» است و علاوه بر این كار و كاسبی عده‌ای مقتدر نیز كساد می‌شود، حرف‌های او نه تنها پذیرفته نمی‌شود بلكه موفق می‌شوند او را به عنوان «دشمن مردم» معرفی كنند. معضل جدی در نمایشنامه «هاملن» نوشته علی منصوری، موش‌ها هستند و این معضل راهی می‌شود برای زندگی، كسب درآمد و تولید و بازتولید موش‌ها. موش‌ها رفته‌رفته چنان بزرگ می‌شوند كه نقش آنها را خود بازیگران به عهده می‌گیرند. جواب این پرسش كه آیا انسان‌ها در حد موش كوچك شده‌اند یا اینكه موش‌ها به قد و قامت آدم‌ها رسیده‌اند، این است كه هر دو به سمت همدیگر رفته و یكسان شده‌اند.
شخصیت اصلی نمایشنامه كه می‌خواهد از حقیقت و راستی در مقابل جامعه و رفتارهای برآمده از دروغ مقابله كند، دشمن به حساب می‌آید. در چنین موقعیتی است كه استوكمان در نمایشنامه ایبسن می‌گوید: «حق با اكثریت نیست، بلكه با فرد است؛ فردی كه نه تنها حاضر نیست رفتار برآمده از دروغ را بپذیرد، بلكه علیه آن اقدام می‌كند.»
موضوع موش‌ها ما را به یاد «نی‌نواز هاملن» از برادران گریم نیز می‌اندازد. می‌دانیم كه برادران گریم این افسانه را از شهری به نام هاملن در شمال آلمان گرفته و با عنوان «بچه‌های هاملن» منتشر كرده‌اند. تلفظ Hameln كه شهری است در شمال آلمان، هامِلن است، ولی مكان وقوع حادثه در این نمایشنامه ایرانی، هاملِن تلفظ می‌شود. نمی‌دانم این كار چقدر آگاهانه صورت گرفته كه از یك‌سو اشاره‌ای به منبع اصلی حكایت موش‌هاست و از سوی دیگر، با تلفظی دیگرگون، عمومی‌تر شده و از حالت خاصِ زمانی و مكانی در آمده است. طبق افسانه برادران گریم، نی‌نواز هامِلن با «نواختن نی» موش‌های مزاحم هامِلن را جمع‌آوری و آنها را از شهر دور می‌كند، ولی از آنجا كه مسوولان حاضر نمی‌شوند هزینه كارش را بپردازند، او با نی‌نوازی، این ‌بار، كودكان شهر را به خود جلب می‌كند و همه آنها را بی‌خبر با خود می‌برد، به جز دو كودك كه از فاجعه جان سالم به در می‌برند. یكی كور است و آن دیگری لال. یكی امكان روایت فاجعه را ندارد و آن دیگری كه می‌تواند روایت كند، نشانی وقوع حادثه را نمی‌داند. «هاملِن» تئاتری است تماشایی و هیجان‌انگیز و با وجود این ما شاهد صحنه‌هایی با فضای خاكستری، تاریك و آخرالزمانی هستیم. وجودِ دختربچه‌ای با لباس‌های روشن روی سن كه هم می‌بیند و هم می‌تواند مشاهداتش از فاجعه را به آیندگان روایت و منتقل كند، شاید كمی الصاقی به نظر برسد؛ ولی در زمانه «موش‌ها و آدم‌ها» اگر امیدی هم نباشد، دیگر همه ‌چیز از دست رفته است. در جایی كه «اكنون» نیست، شاید آینده‌ای باشد.

احمد خلفانی