کد خبر : 2470
تاریخ انتشار : دوشنبه 2 مهر 1403 - 12:01

درباره نمایش «لوبوتومی»

بار گرانِ تاریخ بر صحنه نحیفِ تئاتر

اجرایی چون نمایش «لوبوتومی» را می‌توان تداوم كار هنری كارگردان جوانی چون سهاب محبعلی دانست بعد از اجراهایی چون «موش‌مرگی» و «راهنمای جامع هیولا شدن». این‌بار هم یك واقعه كمابیش تاریخی، مقدمه‌ای شده از برای تمنای بازنمایی روایی‌ بر صحنه تئاتر و نسبتی كه به تبع آن با وضعیت اینجا و اكنونی ما ایرانیان برقرار می‌كند. پرداختن به دوره‌ای پر تنش از تاریخ معاصر قرن بیستم، آن هم در حوالی جنگ جهانی دوم و نبرد ویرانگر ارتش هیتلری با ارتش سرخ استالینیستی، زمینه انضمامی روایت‌مندی این اجرا محسوب می‌شود. همچنان‌كه مكان حوادثی كه در نمایش لوبوتومی اتفاق می‌افتد مربوط است به یك بیمارستان روانی به نام «بابیلون». به هر حال زمانه جنگ است و مواجهه با تروماهای غیرقابل پیشگیری این فاجعه عالم‌گیر مقدمه ناتوانی در كنترل‌ آسیب‌های فاجعه. پس جای تعجب نخواهد بود كه گفتار پزشكی در خدمت ماشین جنگی ارتش هیتلری قرار گیرد و توصیه به عمل لوبوتومی كند تا ساختار مغزی آسیب‌دیدگان جنگ دستكاری شود. در این چرخه بی‌پایان خشونت و تولید انبوهی انسان عاصی و مستاصل، لوبوتومی می‌تواند حافظه افراد را اعم از سرباز و مردم عادی به نوعی پاكسازی كند و تحت انقیاد دوباره درآورد. در این مسیر به اصطلاح علمی و در فقدان یك نظریه اخلاق‌مدار پزشكی، اجرا نشان می‌دهد كه چگونه چهار گروه درگیر ماجرا شده و فرآیند دشوار لوبوتومی به مرحله اجرا درمی‌آید: نظامیان روس و آلمان، مردم عادی آسیب‌دیده، كادر درمان و اعضای كلیسا. بیمارستان محل تلاقی این قشرهای مختلف اجتماعی است و نقطه آجیدن‌ روایت «لوبوتومی». اجرا تلاش دارد ژستِ «ضدِ جنگ» بودن خود را تا به انتها ادامه دهد اما مشكل از جایی آغاز می‌شود كه در بازنمایی آن دوره وحشتناك تاریخی، موفقیت چندانی نصیب نمی‌برد؛ چه در سویه‌های رئالیستی روایت و چه در خلق فضاهای ذهنی و اكسپرسیونیستی. روایت چندپاره «لوبوتومی» كه قرار شده در تناسب با جهان نامنسجم لوبوتومی‌شده‌ها باشد، چندان كه باید به درستی كار نمی‌كند و بیش از آنكه یك انتخاب زیباشناسانه و پژوهش‌محور باشد، نشانه‌ای است از ناتوانی روایت در عملیاتی كردن سیاست‌های اجرایی‌ جناب كارگردان در برساختن یك ساختار فروپاشیده تعمدی.
سهاب محبعلی در مقام نویسنده و كارگردان، بار دیگر به مانند گذشته با تركیب چند فضای نامتجانس، انرژی كمیاب نمایش را در چند جبهه به‌كار می‌گیرد و شوربختانه در این نبرد تئاتری پیروز نمی‌شود. این قضیه به طراحی صحنه نمایش، شیوه بازی بازیگران و فرم روایی اجرا مربوط است. فی‌المثل فضایی كه طراحی شده، شكلی از انتزاع را مد نظر دارد كه نه چندان تماشایی است و نه بازتاب‌دهنده یك اتمسفر اكسپرسیونیستی بیمارستان روانی. بازی بازیگران بیش از آنكه بر مدار خلق باشد یادآور تقلید فرم‌های تثبیت‌شده قبلی است. بنابراین با اجرایی روبه‌رو هستیم كه گذشته را معاصر ما نكرده و رنج لوبوتومی‌شده‌ها را به امری حس‌پذیر برای ما شهروندان اینجا و اكنونی، بدل نمی‌كند.
در نهایت می‌توان در رابطه با این اجرا، به این نكته اشاره كرد كه برای باورپذیر كردن یك دوره تاریخی و اجراپذیر كردنش، به نمایشنامه‌ای بسیار دقیق با اجزایی هماهنگ و ساختاری مستحكم احتیاج داریم. در این وادی پر خطر، مهم‌ترین مساله بی‌شك پژوهش‌ تاریخی است و توضیح اینكه چرا تماشاگر ایرانی، در این وضعیت دشوار اقتصادی و تنش‌های اجتماعی، می‌بایست به تماشای اجرایی بنشیند كه نسخه‌های درخشان غربی‌اش به راحتی در دسترس است و در عالی‌ترین شكل ممكن، رویكرد ضدِ جنگ تولیدكنندگان تئاتر و سینما را به مخاطبان عرضه می‌كند.
سهاب محبعلی همچنان به سرزمین مادری خویش بی‌توجه است و میل آن دارد از یك منظر غربی، به ساخت و ساز تئاتر در مقیاس جهانی بپردازد. به هر حال «اتوس» بازیگر ایرانی بر مدار دیگری شكل یافته و به راحتی توان بازنمایی زندگی مردمان كشورهای دیگر را ندارد. مخصوصا زندگی در زمان‌های چون جنگ ویرانگر جهانی و تحت انقیاد دستگاه سركوبگر حكومتی بودن با طعم هیتلر و استالین. سهاب محبعلی به یك تغییر رویكرد هستی‌شناختی نیاز دارد؛ یك شوك بزرگ و یك تذكار زیباشناسانه كه اهمیت محلی بودن را گوشزد كند.

محمدحسن خدایی